معرفی😁 | 우울한 소녀 1402/07/09 | 14:13
معرفی😁

من مدیر این وبلاگم🙃

اسمم رونمیگم😁

ولی میتونین آجی صدام کنین🤗

من ۱۷ سالمه😉

بیشتر پست های اینجا باحاله😋

پس ردش نکن😗

من دوتا نویسنده میخوام یکی پسر و یکی دختر✋️

خواهشا بگید شرایط نداره فقط بلد باشه پست بزاره😶

زندگی من منحرف🫥🫥پارت آخر | 우울한 소녀 1402/08/22 | 19:05
زندگی من منحرف🫥🫥پارت آخر

بچه ها این پارت پارته آخره چون من یه مدت نیستم

نمیخوام هی منتظر پارت بعد بشینین

.

سه سال بعد

مرینت:

آدرین من دیگه خسته شدم نمیخوام تو این خونه بمونم هروزم یجوره هروز سکس هروز فیلم پورن هروز ....

آدرین: خفه شو تو سه سال پیش گفتی جونتو بدم بدنتو میدی

گفتم:دیگه خسته شدم سه ساله اینجام حتی یه بارم منو بیرون نبردی ازت خواهش میکنم فقط ببرم بیرون بعد دباره زندونیم کن

گفت:نمیخوام,مگه زوره تو که نمیتونی فرار کنی مری...

من از اینکه کسی بهم بگه مری متنفر بودم ولی بهش نگفتم یهو زد تو صورتم و بیهوشم کرد...

وقتی بیدار شدم آدرین لخت روم بود و منتظر بود بیدار بشم 

یهو گفت:عه بیدار شد

و بعد یهو باشدت رفت توم بعد ۱ ساعت از توم اومد بیرون و رفت ...

منم شروع کردم به گریه کردن کهیهو برگشت تو دستش یه شیشه قرص بود....

گفت:میخواستی از این خونه بری ولی من یه کاری میکنم از این جهان بری...

بعد گفت:این یه شیشه پر از قرص،این قرصا توش پر از یه نوع سم قوی که وقتی بخوری با حالت تهوع شروع میشه بعد خون دماغ میشی بعد خون بالا میاری و تمام...

منو مجبور کرد اون قرصا رو بخورم اونم کل شیشه رو....

من کم کم خون دماغ شدم حالم خیلی بد بود یکم گذشت همینجوری خون بالا اوردم و بعد هم......

 

پایان

زندگی من منحرف🫥🫥p6 | 우울한 소녀 1402/08/15 | 18:52
زندگی من منحرف🫥🫥p6

پاشیدیم رفتیم حموم وقتی تو حموم بودم در رو باز کرد و اومد تو و گفت:جون وقتی خیسی خیلی حشری کننده تری ولی حیف که حال سکس کردن ندارم...

من که دیگه هیچی از اندام خصوصی چیزی حالیم نبود گفتم:برو لخت شو بیا باهم حموم میکنیم(با لحن حشری کننده)

رفت بیرون و لخت برگشت تو گفت:دیگه داری میشی یه دختر خوب...

گفتم :اره فقط یکی مثل تو کم داشتم تا زندگی رو بهم یاد بده...

بعد با لبخندی شیطانی اومد سمتم‌...

یهو دیدم کیر کلفتش شق کرده...

اومد و نشست کف زمین و کیرشو گرفت بالا و گفت:تو که اینقدر مشتاقی بیا بشین روش منم با کمال  قبول کردم و نشستم روش و خودم رو بالا پایین میکردم...

که یهو آب کیرشو ریخت توم ...

منم همینجوری دستم رو دور گردنش حلقه کرده بودم و به هم لب میدادین و اونم با سینه هام بازی میکرد

حالا که دیگه چیزی حالیم نبود به جای حس بد حس خوبی بهم میداد نمیخواستم تموم کنم این کارو...

او دقیقا ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه توم بود و با سینه هام بازی میکرد...

وقتی از حموم اومدیم بیرون رفتیم و با هم فیلم پورن دیدیم....

خیلی فیلم جالبی بود...

زندگی من منحرف🫥🫥p5 | 우울한 소녀 1402/08/11 | 13:48
زندگی من منحرف🫥🫥p5

بعد گفت:این دفعه جات امنه کوچولو....

و یکدفعه لباسم رو از تنم کند و منو برد سمت اتاق و بعد منو پرت کرد روی تخت و رو خیمه زد...

گفت:تو خودت گفتی هروز باهام سکس میکنی...

منم گفتم:باشه اگه قرار باشه بخاطرش  زنده بمونم قبوله.

وبعد شروع کرد به خوردن لبام...

منم از سر زور همکاری کردم...

بعد آروم سرشو برد پایین و رسید به گردنم و شروع کرد به خوردن گردنم....

منم که ناجور قلقلکی بودم و هستم...(خودتون میدونید چیشد)

بعد دید من دارم تلف میشم ول کرد و رفت سراغ سوتینم و با یه حرکت از جا کندش...

بعد گفت:واووو چقدر اینا سفیدن

و شروع کرد به خوردن سینه هام...

همزمان هم میخورد و هم با هاشون بازی میکرد...

و بعد رفت و لباسش رو درآورد...

بعد دامنم رو از پام درآورد و شرتم رو از سطح جر داد و شرت خودش رو در آورد....

بعد یهو نفسم بند اومد‌...

اون کیر بزرگشو کرده بود توم و داشت تلمبه میزد...

دقیقا ۱۰ دقیقه داشت با شدت تلمبه میزد...

بعد سینه هامو تو دستاش گرفت و محکم فشارشون داد...

فردا صبح...

بیدار شدم و دیدم هنوز کیرش توم و سینه هام رو سفت گرفته...

آروم تکنش دادم و گفتم‌:بیدار شو صبح شده پاشو کلی کار هست که باهم بکنیم..

بیدار شد و آرو سینه هام رو ول کرد و دستشو گذاشت رو دهنم و کیر کلفتشو کشید بیرون اومدم جیغ بزنم که دستش رو دهنم بود...

.

.

خوب تموم شد دیگه چی میخواید؟؟

زندگی من منحرف🫥🫥p4 | 우울한 소녀 1402/08/09 | 14:44
زندگی من منحرف🫥🫥p4

از خواب پاشدم رفتم دوش بگیرم یاد حرف آدرین افتادم که گفت بود:تروتمیز باش وقتی شوهرت اومد خونه خوشحال بشه

همون لحظه آدرین:

هیچ کس خبر نداشت که دختر زنده اس رفتم سمت خونه نینو(همونجایی که پارتی بود)

دیدم آلیا هنوز دم در منتظر مرینت گفتم برم یه چی بگم شک نکنه من کاری باهاش کردم(په نه په کاری باهاش نکردی هاااا)

رفتم نزدیک آلیا دوید سمتم و گفت:مرینت رو ندیدی ۶ ساعت پارتی تموم شده ولی اون هنوز نیومده...

گفتم:نه وقتی چیزمون تموم شد من از در پشتی رفتم اونم گفت من میرم پیش آلیا...

آلیا با گریه گفت:یعنی چی شده ... هان کجا رفته... الان من کجا برم دنبالش...

گفتم: من نمیدونم

مرینت:

توی حمام چشمم به زخم های روی بدنم افتاد‌...

اما تو حمام یه کرم برای رفع زخم ها بود اونو زدم...

یهو بدنم شروع به سوزش کرد اما باید پنج دقیقه تحمل میکردم....

پنج دقیقه بعد:

واووووو

یه سری از زخما خوب شده بود و بقیه هم کمرنگ....

شب ساعت ده شب:

صدای باز کردن در....

آدرین وارد شد و ....

خدای من اون مست بود....

یهو آدرین رو جلوم دیدم که چشماش خمار بود....

دستشو گذاشت رو سینه هام 

بعد گفت:این دفعه جات امنه کوچولو....

.

.

میدونم خیلی کم بود ببخشید من کلی کار دارم دیگه تلاشم رو میکنم روزهای فرد و دوشنبه ها بزارم پارت ها رو

زندگی منحرفی من🫥🫥(قرار نیست تموم بشهههههه)p3 | 우울한 소녀 1402/08/04 | 14:06
زندگی منحرفی من🫥🫥(قرار نیست تموم بشهههههه)p3

و یه چاقو برداشت و اومد سمتم

گفت:گفتم مال خودمی الان اگه بمیری دیگه هیچ پسری بهت نگاه نمیکنه خوشگله.

گفتم:خواهش میکنم منو تا ابد تو یه اتاق حبس کن فقط منو نکش هروز باهم سکس میکنیم و هروز من مال تو ام فقط ازت خواهش میکنم.

گفت:اگه میخوای زنده بمونی یه خونه بهت میدم ولی تا آخر عمرت توش تنها میمونی و کسی به جز منو نمیبینی 

با من ازدواج میکنی و هروز با من سکس میکنی و هر کاری من گفتم میکنی..

منم گفتم:باشه باشه هر کاری بگی میکنم..

گفت:تاحالا به زهنم نرسیده بود دخترا رو زندانی کنم برای خودم و هیچکس ازشون خبر نداشته باشه.‌..

بعد منو بلند کرد و لباسام رو تنم کرد و مال خودشو پوشید و از در پشتی اتاق من برد بیرون سوار ماشین شدیم از درد و سوزش بدنم بیهوش شدم

بدنم خون میومد از لای پاهام هم خون میچکید روی صندلی ماشین

رسیدیم اونجا و من بهوش اومدم یه خونه ی ۱۰۰۰ طبقه با ۲۰۰۰ واحد بود بود خیلی بزرگ بود تا بالای ابرا میرفت هر واحد اینقدر بزرگ بود که فکر کنم ۴۰۰ متر بود هر واحدش سرشو گرفت بالا و به بالاترین طبقه که تک واحدی بود اشاره کرد

و گفت:اونو ببین مال توعه همه چی توش داره و آسانسورش رو هم وقتی رسیدیم بالا قفل میکنم تا هیچ کس نتونه به اون طبقه بیاد یا تو بتونی باهاش بری پایین راه پله هم محض احتیاط درش رو قفل کردم از قبل البته اگه بخوای ۱۰۰۰ طبقه بیای پایین باید چادر داشته باشی وسط راه اردو بزنی مرینت

با صدای ضعیف گفتم:باشه قبوله ولی شبا باید بیای پیشم تا تنها نباشم چون من از تنهایی میترسم

گفت:باشه اصلا هروقت خواستی بهم پیام بده البته نه گوشی ای که الان داری 

بعد کیفمو از دستم کشید و گوشیم رو از توش درآورد انداختش زمین و با پاش لهش کرد

بعد ادامه داد:توی خونه یه گوشی هست که اینقدر حجمش کمه فقط یه شماره توش جا داره دوتا هم بازی مورد علاقت رو توش ریختم اینستا و یوتویوب و...

رو داره ولی برنامه ها هک شده اس یعنی تو به عنوان یه ربات بدون پیج هستی و فقط میتونی پست نگاه کنی

گفتم:باشه...

و بعد تعادلم‌ رو از دست دادم و نزدیک بود بخورم زمین که منو گرفت.

گفتم:میشه فقط بریم بالا من دیگه رو پاهام بند نیستم

گفت:اشکال نداره 

و بعد من بغل کرد و رفتیم داخل ساختمون که آدرین از یه آسانسور مخفی رفتیم بلا که نگهبان منو تو این وضع نیبینه

۵ دقیقه بعد

رسیدیم بالا اون منو تمام مدت بغل کرد بود و دست میکشید رو باسنم

رفتیم داخل اون خونه شبیه یه تیکه از بهشت بود همه چیز سفید طلایی بود درست مثل سلیقه من...

گفت:خوشت اومد

و بعد منو روی کاناپه جلوی تلویزیون گذاشت....

گفتم:خوشم بیاد من عاشقشم ازت ممنونم

فکر میکردم الان تو خونه جز یه کارتون که روش بخوابم چیز دیگه ای نیست اما اون خونه با وسایلش ۱ میلون دلار می ارزید

بعد منو بلند کرد و برد سمت یه اتاق در شو باز کرد یه اتاق بود که یه تخت سفید طلایی دونفره داشت منو آروم روی تخت گذاشت و پتو رو روم کشید و گفت:بخواب دختر کوچولو وقتی پاشدی آماده شو که همسرت اومد خونه یکم براش دلبری کنی 

منم گفتم:باشه

و آروم خوابم برد....

خبر در مورد رمان | 우울한 소녀 1402/08/02 | 18:10
خبر در مورد رمان

بچها پارت بعد پارت آخر رمان نیست

بچها این ایده های خشن برای رمان مال دختر خالم 

آیا برای رمان دباره ازش ایده بگیرم یا نه؟

جواب بدید 

راستی پارت بعدی پنجشنبه میاد

زندگی من منحرف🫥🫥p2 | 우울한 소녀 1402/08/02 | 15:08
زندگی من منحرف🫥🫥p2

گفت :با اجازه میرم سراغ کصت یهو دیدم شرتمو جر داد و شرت خودشو پرت کرد اونور

یهو دیدم دوتا شیشه مشروب دستشه

گفت:من ازت خوشم اومده دیگه مال خودمی

و یه شیشه مشروب داد دستم گفت همشو بخور منم که داغ بودم همشو سر کشیدم...

خودش یه لیوان کوچیک بیشتر نخورد اون یکی شیشه رو داد به منو گفت:بیا اینم بخور من همینجوریشم مستم

منم از سر داغی اونم خوردم و در لحظه مست شدم

آدرین تا دید من مستم اون دوتا رو بیرون کرد

من فقط دیدم که آلیا داشت برای نینو ساک میزد که ادرین بهشون ضد حال زد

نینو به آدرین گفت:بازم میخوای همون کارو بکنی

آدرین سرش رو تکون داد

اون دوتا خودشون رو تر و تمیز کردن و رفتن

فقط منو و اون مونده بودیم

من حالا هیچی نمیفهمیدم

یهو آدرین کیرشو هل داد تو کصم و جیغم رفت هوا

و شروع کرد به تلمبه زدن که آبم در اومد 

گفت: خوبه میبینم که ارضا شدی و با شدت بیشتری کیرش رو هل داد توم و منم باز جیغ زدم

گفت: دیگه بستته

و پاهام رو گذاشت رو کمرش و شروع کرد به خودرن کصم منم آه و ناله ام در اومد

یهو از کصم یه گاز ریز گرف تا من تحریک بشم

وقتی کصم خیس شد من رو برد سمت در حموم که داخل اتاق بود و گفت:اینم آخرین مرحله و یه تیغ از جیبش درآورد من از حالت مستی دراومدم و دیدم میخواد رگ دستم رو بزنه 

گفت:یکم اذیتت میکنم بعد هم خلاص فقط زیاد آه ناله کن

منم چون میخواستم اذیتش کنم تا جایی که تونستم آه و ناله نکردم

اونم عصبانی شد و گفت:به حسابت میرسم

و یک چیز به سر انگشتش وصل کرد بعد یه تیغ هم روی اون و اونو کرد تو کصم داشت از کصم خون میومد و منم تحمل میکردم که دستشو برد داخل تر و تحملم تموم شد

و آه و ناله کردم اونم گفت:آفرین دختر خوب

و بعد کیرشو کرد تو کص زخمیم که اینقدر درد داشت که جیغ کشیدم

گفت:بر گرد

منم از سر ناچاری برگشتم

و اون کیرشو کرد تو کونم و تلمبه زد با هر تلمبه دل دردم بیشترم میشد

گفت:آخی داری حامله میشی

گفتم:برو گمشو آشغال

و با همون تیغی که کرد تو کصم شرع کرد به یادگاری نوشتن رو بدنم 

گفت:فحش نده چون تنبیه میشی

و یه چاقو برداشت و ....

زندگی من منحرف🫥🫥p۱ | 우울한 소녀 1402/08/01 | 19:04
زندگی من منحرف🫥🫥p۱

بچه ها من از وسط پارتی 🫥🫥 شروع میکنم تا منحرفی باشه

.

دوپس دوپس...

صدای آهنگ کل اتاق رو پر کرده بود.

احساس کردم یکی داره منو میمالونه...

برگشتم دیدم آدرین اگرس داره منو میماله نینو دوستشم آلیا رو

۱۰ دقیقه بعد 

وای وای وای

خدای من آدرین منو پرت کرد رو تخت س.ک.س

نینو هم همین کارو با آلیا کرد

تا حالا ندیده بودم چهار نفر همزمان این کارو بکنن..

اههههه...

منو آلیا دستای آلیا هم رو گرفته بودیم عضلاتمون منقبض شده بود از شدت بوسه های اون دوتا پسر س.ک.س.ی

لبامون دیگه خشک شده بود و از لبام داشت خون میامد که آدرین یه دستمال داد بهم و گفت:بیا خون رو لبات پاک کن

منم همین کارو کردم...

آروم لباسم رو درآورد..

بعد پرید روم و شکمم رو شروع کرد به خوردن...

منم که داشتم مثل کرم وول وول میخوردم دست آلیا رو فشار میدادم

همون لحظه بشنویم از آلیا:

اهههه

نینو آروم لباسم رو درآورد و پرید روم منم دکمه های لباسش رو باز کردم‌‌...

نینو بهم گفت:خیلی پایه ای ها^-^

منم گفتم:آره

درباره بریم پیشه مرینت:

دیدم آلیا داره دکمه های لباس نینو رو باز میکنه منم بعد از چند ثانیه همین کارو کردم...

آدرین دستشو برد پشتم کمرم رو ماساژ داد منم داشتم از کیف میمردم

آروم دستشو برد پشتمو سوتینمو باز کرد...

و بعد سرشو برد لای سینه هام از وسط لیسید تا به شرتم رسید اما بهش دست نزد

درباره اومد سمت سینه هام و فشارشون داد و خوردشون

وقتی سینه هام رو میک میزد اینقدر سفت میخورد که با هر میکی که میزد انگار سینه هم داشت داخلش زلزله میومد...

گفت :با اجازه میرم سراغ کصت

و....

زندگی من منحرف🫥🫥 | 우울한 소녀 1402/07/25 | 13:56
زندگی من منحرف🫥🫥

دیدید دیگه منحرفی 

آدرین و نینو:۲۶

گروه آدرین

مرینت و آلیا:۲۴

قدرت گرفته از بلاگیکس ©
درباره وبلاگ

دوتا نویسنده میخوام🙁

یکی دختر یکی پسر✋️

دنبال‌شوندگان
نویسندگان
آمار بازدید
  • بازدیدکنندگان آنلاین : 1
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید گوگل امروز : 2
  • بازدیدکنندگان امروز : 6
  • بازدیدکنندگان دیروز : 13
  • بازدیدکنندگان هفتگی : 81
  • بازدیدکنندگان ماهانه : 36